می بینم که قلم را به صلیب کشیدهای دختر باران
می بینم که دم از شکوفههای انار میزنی
مگر نمیدانستی من
تعبیر تمام خوابهای ندیده ی قاصدکها هستم؟!
می دانستی یا نه؟!
…………که من
از لابلای برگهای افتاده به خاک
تمام پچ پچهای کفشدوزکان را
به سینهام سپرده ام؟!