کجا پروانه ترسید از حریر شعله پوشیدن
کجا شبنم هراسید از شراب نور نوشیدن
من ان کوهم که از دریا
من ان ماهم که از ابرها
من ان بیدم که از بادها
من ان عشقم که از غمها .
.نمی ترسم
چرا وحشت کنم از عشق،
چرا برگردم از شادی
از این خاموش تا خورشید،
از این سر چشمه تا دریا،
پلی بستم .
.در دیروز ها
نگاهم سوی فرداها
خوشا بودن ..شکفتن .. زیستن ….باز رستن
خدا حافظ
از این شب گوشه ی خاموش،
از این تکرار بی رویا
سلام ای صبح ..ای عشق …ای شادی
، سلام ای روشن فردا !!!!