مست میخانه
۲۲ مرداد ۱۳۹۴
دوش پیری
۲۳ مرداد ۱۳۹۴

مستم و ميخانه پرستم…

من، مستم..
من، مستم و ميخانه پرستم…راهم منماييد،
پايم بگشاييد!
وين جام جگرسوز مگيريد ز دستم!
مي، لاله و باغم..مي، شمع و چراغم
8 (3)

مي، همدم من،..هم‌نفسم، عطر دماغم…
خوشرنگ،خوش آهنگ..لغزيده به جامم…
از تلخي طعم وي، انديشه مداريد،
گواراست به كامم!در ساحل اين آتش
من غرق گناهم
همراه شما نيستم، اي مردم بُتگر!
کاردکی جدید (113)
من نامه سياهم…
فريادرسا!
در شب گسترده پر و بال،
از آتش اهريمن بدخو، به امان دار
هم ساغر پر مي
هم تاك كهنسال…
كان تاك زرافشان دهدم خوشه ی شیرين
وين ساغر لبريز،
اندوه زدايد ز دلم با ميِ ديرين..
با آن كه در ميكده را باز ببستند،
با آن كه سبوي مي ما را بشكستند،
با محتسب شهر بگوييد كه: هشدار!
هشدار!
كه من مست ميِ هر شبه هستم…

“سياوش كسرايي”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *