به لطفت ساقیا امشب بسی مستانه ميرقصم
اگر جامم نكو داری به یک پیمانه میرقصم
كف ميخانه میشویم به اشک پاک خود امشب
به دستت میدهم دل را دمی جانانه میرقصم
به زیر پای تو دل را کنم فرش و زنم بر هم
کنم ویران و چون مجنون در این ویرانه میرقصم
چنان مستی به پا دارم که مستان در عجب مانند
به گرد شمع این محفل چنان پروانه میرقصم
مرا مستی دو چندان کن بده می را بجوش آرم
چو موجی سرکش وجوشان دراین میخانه میرقصم
مشو غافل تو ای خواجه سحر نزدیک و می اند ک
بنوش از جام و گو با دل که چون دیوانه میرقصم
سعید احمدجامی (خواجه)