تنهای تنها
۷ مهر ۱۳۹۲
‘گل
۷ مهر ۱۳۹۲

غزلی زیبا از یغمای جندقی

نگاه کن که نریزد دلی چو باده بدستم
فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم
کنم مصالحه یکسر بصالحان می کوثر
بشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم
ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند
بوجه خیر و تصدق هزار توبه شکستم
چنین که سجده برم بی حفاظ پیش جمالت
به عالمی شده روشن که آفتاب پرستم
کمند زلف بسی گردنم ببست به مویی
چنان فشرد که زنجیر صد علاقه گسستم
نه شیخ میدهدم توبه و نه پیر مغان می
ز بس که توبه نمودم زبس که توبه شکستم
ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش
که در میان دو دریای خون فتاده نشستم
ز قامتت چه گرفتم قیاس روز قیامت
نشست و گفت قیامت بقامتی است که هستم
حرام گشت به یغما بهشت تو روزی
که دل به گندم آدم فریب تو بستم

386793_318099624952895_1571445121_n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *