صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی؛
تن من گر تنهاست،
دل من با دلهاست،
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من،قلبشان منزل من…!
صافى آب مرا يادتو انداخت،رفيق!
تو دلت سبز،لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ،تنت گرم
دعايت با من…!!!
زندگی بارش زیباییست…
که بر باور ما می بارد…
و سرانجام ظریفی است
که در خاطر ما می ماند
زندگی، شوق گلی رنگین است
روی سرشاخه امید
بر ساقه ی دلتنگی پروانه
که زمان در باغچه بینش ما میکارد
زندگی….بارش عشق است
بر اندیشه ما
تابش دوست برای همه وقت…
بودنش در همه حال
زندگی…خاطره ی دوستی امروز است
مانده در طاقچه ی فرداها !!!
(سهراب سپهری)