دمی با سنائی غزنوی
۱۷ آذر ۱۳۹۲
محکوم سکوت
۱۸ آذر ۱۳۹۲

دمی با اقبال لاهوری

ياد ايامي که خوردم باده ها با چنگ و ني
جام مي در دست من، ميناي مي در دست وي
در کنار آيي،……. خزان ما زند رنگ بهار
ور نيايي فرودين افسرده تر گردد ز دي
بي تو جان من چو آن سازي که تارش در گسست
در حضور از سينه ي من نغمه خيزد پي به پي
آنچه من در بزم شوق آورده ام داني که چيست؟
يگ چمن گل، يک نيستان ناله، يک خمخانه مي
زنده کن باز آن محبت را که از نيروي او
بورياي ره نشيني در فتد با تخت کي
دوستان! خرم که بر منزل رسيد آواره اي
من پريشان جاده هاي علم و دانش کرده طي
(اقبال لاهوري)

11

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *