تلخ است
باور نبودن آن ها که می توانستند باشند
و تلخ تر است
امروز باور آن ها که ادعای ماندن می کنند…
ونباید باشند ..وکاش نبودند
هستند کسانی که از شدت روزمرگی
به کُما رفته اند
حرف می زنند…
راه می روند… نفس می کشند…
ادعایشان گوش فلک را کر کرده ولی دریغ از یک جو صداقت
این مردگان
حتی گاهی می خندند خواه بخود وخواه به دیگران
از عشق میگویند ..وان را نیز بخوبی معامله می کنند
اما چیزی حس نمی کنند!گناه کار نیستند اصلا نمیدانند عشق چیست
زندگی چیست زیبائی کدام است
انها سالهاست که مرده اند ولی خود خبر ندارند
وبیهوده می پندارند که زنده اند ..انهم در پس نقاب های ریا وخودخواهی
با خنده ای مضحک تر از دلقک