تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده در آیید و ببینید خدا را
خدا در دل سودا زدگانست بجویید
مجویید زمین را و مپویید سما را
بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم
اگر دوست پسندید ، پسندیم بلا را
طبیبان خداییم و به هر درد دواییم
به جایی که بود درد ، فرستیم دوا را
ببندید درِ مرگ و ز مردن مگریزید
که ما باز نمودیم درِ دار شفا را
گدایانِ سُلوکیم و شهنشاه ملوکیم
شهنشاه کند سلطنت فقر ، گدا را
حجاب رخ مقصود ، من و ما و شمایید
شمایید ، مبینید من و ما و شما را
صفا را نتوان دید که در خانه ی فقرست
در این خانه بیایید و ببینید صفا را
((صفای اصفهانی))