یک نفر هست که
۵ آذر ۱۳۹۶
همه مرگها
۵ آذر ۱۳۹۶

بیا از خودمان بگوییم.

بیا از خودمان بگوییم.

از چند سال پیش. از وقتی بچه تر بودیم.
وقتی عاشق این و آن می شدیم و دو شب و سه روز عاشق می ماندیم
.

3 (3)

بیا از حماقت هایمان بگوییم و خودمان را مسخره کنیم.
می دانی که هیچ چیز خنده دارتر از این نیست که خودمان را سوژه کنیم
.

بیا از خاطراتمان بگوییم.

از مسافرت پارسال زمستان.
از کلبه جنگلی و آتش شومینه ای که دم به دقیقه خاموش می شد
و جوراب های پشمی و سیب زمینی های کبابی.
از صدای زوزه گرگ های نیمه شب
.

بیا به خودمان بخندیم که چطور میز و صندلی ها را پشت در گذاشته بودیم
که مبادا گرگ ها داخل شوند
.

بیا از چهارشنبه بازار بگوییم.

از بوی ماهی و سبزی های تازه توی سبد حصیری مان.

1794681_641893272514606_1856948954_n

از دوچرخه سواری توی جاده های آسفالت نشده.

از زمین خوردن و گلی شدن و چرخ پنچر.

از پیاده قدم زدن کنار دوچرخه بی سوارمان زیر درخت های خوش رنگ خیس.

از غروب آفتاب و صورتی و نارنجی شدن آسمان.

1 (3)

بیا از چیزهایی که دوست داریم حرف بزنیم..

از لم دادن روی کاناپه و لیس زدن قاشق بستنی و تماشای یک فیلم ترسناک.

از خزیدن و بیرون آمدن دختربچه ای با موهای بلند و سیاه از تلویزیون.

بیا از آرزوهایمان بگوییم.

از آنهایی که بهشان رسیدیم و خطشان زدیم
و آن هایی که هنوز دست نیافتنی به نظر می رسند؛
مثل اسباب بازی های مناسبتی بالای کمد بچه ها
.

بیا تا شب توی بالکن بمانیم.

تا وقتی که انگشت هایمان یخ کند
و شروع کنیم به عطسه کردن و آب دماغمان سرازیر شود
.

بگذار امروز همه چیز خوب باشد.

حتی بهتر از آنچه که واقعاً هست.
————-

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *