ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند

بوي ديوارهاي كاهگلي
۹ خرداد ۱۳۹۵
قهوه زندگی
۱۲ خرداد ۱۳۹۵

ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند

ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند
بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند
به حقارت منگر باده کشان را کاین قوم
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند

00 (3)
خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کام دل ما خنده مستانه زدند
جانم آمد به لب امروز مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند
مردم از حسرت جمعی که از آن حلقه زلف
سر زنجیر به پای دل دیوانه زدند
بنده حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش افسر شاهانه زدند
عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمش از پی دردانه زدند
هیچ کس در حرمش راه ندارد کانجا
دست محرومی بر محرم و بیگانه زدند

27153_465076563588533_1921154203_n
گرنه کاشانه دل خلوت خاص غم تست
پس چرا مهر تو را بر در این خانه زدند
کس نجست از دل گم گشته ما هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند
آخر از پیرهن شمع فروغی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند

فروغی بسطامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *