ادمها..ادمها
۲۵ مرداد ۱۳۹۴
غم دنیا نخواهد یافت پایان
۲۶ مرداد ۱۳۹۴

آفتاب زرد لب بام

من آفتاب زرد لب بام هستی ام
من مرغ تنگ حوصله ی دام هستی ام
در چشم من، چه جلوه ای از بامداد عمر
من شمع نیم سوخته ی شام هستی ام

2 (5)
صاحبدلان، ز صحبت من، مست کی شوند
من خود شراب ریخته از جام هستی ام
افسانه های ناقص محنت کشان مخوان
من سر گذشت کامل آلام هستی ام
تومار زندگانیم ای نیستی بپیچ
دیگر بس است قصه ی ایام هستی ام
رنگ تعلقی نپذیرفت خاطرم
وارسته از تصور اوهام هستی ام
دست طلب بریده ز دامان آرزو
ننهاده سر به بستر آرام هستی ام
هستی چنین که هست، ز من بشنوید، نیست
من با خبر کبوتر پیغام هستی ام
1 (27)
من چیستم؟ فسانه ای از عالم وجود
مجهول صرف و نقطه ی ابهام هستی ام
چون شمع شب نخفته به امید صبحگاه
چشم انتظارمژده ی فرجام هستی ام
رحیم معینی کرمانشاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *