۱۱ فروردین ۱۳۹۳

مستم کن وهستم کن

ای ساقی افسونگر ..از باده خرابم کن مستم کن و.هستم کن .سرمست شرابم کن از جام وسبو مارا …کی رفع عطش گردد افسانه دریا گو.اهسته بخوابم […]
۶ فروردین ۱۳۹۳

نیایش 3

مهربان من .معبود من دیرگاهیست که یک بغل تنهایی دلم را فشرده ستنگاه دلم خسته از هجوم ثانیه ها ی انتظارانتظاری طولانیتا دانه تاریک وجودم از […]
۶ فروردین ۱۳۹۳

بهار وزندگی

دوست خوب من سپیده زد ..افتاب بر امد    ..زندگی اغاز شد انهم در زیباترین روزبهار  در بهار هر روز زیباترین است هر صبح، آواز پر چلچله […]
۶ فروردین ۱۳۹۳

دمی دیگر با حضرت مولانا

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنمتو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنمهر جا که هستی حاضری از دور […]
۶ فروردین ۱۳۹۳

نیایش2

ای خدای خالق بهار .ای خدای شکوفه وگل ! دامن مرا ازعطر روستایی تقوا خوشبو کنو خیابان خاکی عشق مرا به معبدهای معصوم برسانترا به حق […]
۲۴ اسفند ۱۳۹۲

دوست ..دوست

در زدم و گفت کيست .؟ گفتمش اي دوست دوستگفت در آن دوست چيست ؟ گفتمش اي دوست دوستگفت اگر دوستي ! از چه در اين […]
۲۴ اسفند ۱۳۹۲

جمال گل

جمال گل چه خوش افتاده در آئینه این آبچه نوشین چشمه و چتر گل و آئینه داری هاسرود آبشار افتاده در ژرفای کوهستانو در آئینه ی […]
۱۹ اسفند ۱۳۹۲

دوشیزه عشق من

نه در رفتن حرکت بود نه درماندن سکونی. شاخه ها را از ریشه جدایی نبود و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که […]
۱۹ اسفند ۱۳۹۲

هفت جام

هفت جام از هفت ساقي هفت دست تا رويم از نو به ميدان مست مست باده اي رنگين كه حيرت آورد با ده اي از نو […]