گزند تازيانه
۲۲ بهمن ۱۳۹۳
ﺧﻮﺑﻢ !… خوب خوب !…
۲۲ بهمن ۱۳۹۳

یاران ناشناخته ام

یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر ، زمین ، همیشه شبی بی ستاره ماند
آنگاه ، من که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش

،جغد پرویز (6)
چنگ زهم گسیخته ی زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معیر درآمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شررفشان :
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید !
خون را به سنگفرش ببینید !…
این خون صبحگاه است گویی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن …
« احمد شاملو »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *