میگذشـــتم صبحدم بر عرصـــــه بازار مست
عارضی دیـدم دوان بر خانه خمار مست
عارفی دســتم گرفت و خانقاه شـیخ برد
شــیخ با سجاده دیدم خرقه و زنار مست
سر درون باغ کردم سربه سـر بستان همه
باغ مست و زاغ مسـت و طوطی گلزار مست
میگذشــتند کاروانان از کنار دجـله ای
کاروان مست ساربان مست اشتران قطار مست
ذره ای از نور حـــق افــتاد اندر کائنات
عرش مست و فرش مست و عرصه دوار مست
شمس تبریزی دو بیت از جانب حق راست گفت:
عاقل از کردار مست و جاهل از گفتار مست