لاله 9
۸ تیر ۱۳۹۴
خدا" درگل، "خدا" درآب ورنگست
۹ تیر ۱۳۹۴

مجسمه ای از هنر وزیبائی

خداوند برای گفتن حرفهای بسیار داشت
که در بی کرانگی دلش موج میزد
و بیقرارش میکرد
او عشق را می شناخت وخالق ان بود
و آن هنگام دریاها را از اشکهایی که در تنهاییش ریخته بود لبریز میساخت
با شوق ….انسان را افرید  مجسمه ای از هنر وزیبائی

315367_316115608484630_370241207_n

روح خود را در ان دمید .به ان افتخار کرد .برای هدیه به او
عشق را افرید ..مهربانی را خلق کرد ودوستی را
.من وتو . را ….. محبت وزیبائی را
دریغ…ما بنده شیطان ..غرور وهوس شدیم ..
ومجسمه ای بی احساس
وخدا وعشق تنها ماندند
اکنون آن پیکرتراش چه غریب در بین مجسمه های گونه گونه اش
باز تنها مانده است !؟
وان عاشق صبور  در انتظار معشوق به محبت
همه چیز بر فنا رفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *