مداد رنگی زندگی
۲۷ دی ۱۳۹۳
در سنگر
۲۷ دی ۱۳۹۳

فراموشی

نمیدونم چرا خیلی وقته خیلی چیزها را فراموش کـــــــرده ام
یک شبح دور از انها یادم میاد
انگار توی مه هستن
یک ..مه غلیظ. شاید هم .تو کتابها ..لای دفتر خاطرات ..
تو خاطره سالهای دور ..خیلی دور ..اوه ……
یه چیزهای خوب وقشنگ ..مثل مردی ومردانگی
مثل عشق ..دوستی ..مهربانی ..صفا ومعرفت
ایثار وگذشت حتی یه ..لبخند واقعی
ترانه وغزل وشعر عاشقانه…ساز ورقص..و شادی
از همه مهمتر
دوستت دارم راستکی
نه بازاری ..
نه فروشی ..از ان ناب ها که دل را یه باره هری بریزه پائین
رعشه به تن ادم بده نفس ادم را بند بیاره
از اونها که یه ساعت بشینی ونگاه کنی .به کجا .خودت هم ندونی
وارام اه بکشی ..
تو خونه ها که نه ..ازین ها پیدا نمیشه
.حتی تو کوچه باغ ها هم دیگر کسی دل ای دل نمی خونه
دستها تو دست نیست .نگاه ها گره نمی خوره
لبخند دزدکی .گم شده .قایم باشک های الکی هم بازی نمی کنند
راستی شما ازین چیزها یادتون میاد …؟؟؟؟اره؟؟؟؟؟
خوش بحالتون ..نکنه من فراموشی گرفتم
داره پاک فراموشم میشه که یه روزی اینها بودن
زندگی بود وشادی
ای روزگار نامرد

1000208_460582140704642_341383781_n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *