دارد يک چيزی يادم میآيد
من از عطرِ آهسته ی هوا می فهمم
تو بايد تازه گی ها
از اينجا گذشته باشی
گفتگویِ مخفی ماه وُ
پرده پوشیِ آب هم
همين را میگويند
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شسته ام
خانه را رُفت و رو کرده ام
دنيا خيلی خوب است
بيا علامتِ خانه بودنِ من
همين پنجره ی رو به جنوبِ آفتاب است
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد
——————–
سید علی صالحی