جام شکسته
۱ شهریور ۱۳۹۴
ﻏﺰﻝ ﺻﻠﺢ
۴ شهریور ۱۳۹۴

سوگند

گرانبار شد ، گوشم از پند ها
برآنم ، که تا بُگسلم بَندها
هر آن دل ، که شد بسته ی دام ِ عشق
رهایی نیابد به ترفندها
پرستنده ام بر تو ، ای خانه سوز
کجا ترسم ، از شرم ِ پیوند ها
ز تنهاییم ، باغ ِ دل تیره بود
تو جانش دمیده به لبخند ها

1 - Copy
کنون ، چامه گویم بران روی و موی
در آغوش ِ هر چامه ، گلقندها
به افسون ِ آن چشم ِ مستت که هست
مرا تکیه پروردِ سوگندها
که از شور ِ مهرت ، چنان سرخوشم
که بر کام ِ دل ، آرزومندها
مرا بندگی بین و در سایه گیر
که شرط است ، لطف از خداوندها
تو نور ِ دلی ، ای فروزنده بخت
که بازت نجویم همانند ها
خوش آندم ، که افشانمت جان به پای
چو بر گونه ی آذر ، اسپند ها
فریدون توللی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *