قهوه تلخ
۳۰ شهریور ۱۳۹۲
بوی گل
۱ مهر ۱۳۹۲

سحر

صوفى مجلس كه دى جام و قدح مى شكست   
    باز به يك جرعه مى عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش بخواب   
    باز به پيرانه سر عاشق و ديوانه شد

معبچه اى مى گذشت راهزن دين و دل   
    در پى آن آشنا از همه بيگانه شد

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت   
    چهره ء خندان شمع آفت پروانه شد

نرگس ساقى بخواند آيت افسونگرى   
    حلقه ء اوراد ما مجلس افسانه شد

گريه ء شام و سحر شكر كه ضايع نگشت   
    قطره ء باران ما گوهر يك دانه شد

منزل حافظ كنون بارگه پادشاست

دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

سحر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *