خنده بیجای صبح
۲۱ آبان ۱۳۹۳
عشق چیست؟؟؟؟
۲۲ آبان ۱۳۹۳

دمی دیگر با سیاوش کسرائی

با همه خستگی و خونریزی

با همه درد که می پیچم از آن بر خویش

با همه یاس که صحراست به آن آلوده

پیش می ایم … می ایم پیش

من بدین گونه نمی خواهم مرگ

من بدین گونه نمی خواهم زیست

من نمی خواهم از این تلخ درنگ

من نمی خواهم خاموش گریست

می توان چون………… دگران

ناله ای کرد و در این وادی خفت

می توان داشت از این خفتن امید حیات

می توان رفت ولی چون مردان

می توان مرد و به لب هیچ نگفت

می خزم بر تن این شیب و فراز

کاش پا داشت ……….توانایی تن

کاش با قامت آراسته می رفتم پیش

کاش می رفتم .……… می رفتم من
.(سیاوش کسرایی )

626356_vQedkVga

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *