دمی دیگر با عماد خراسانی
۳ مرداد ۱۳۹۳
سایه تنهائی
۳ مرداد ۱۳۹۳

دمی با منوچهر اتشی

و خوشه های منقلب جو
در امتداد پشته فراری شدند
شب خدعه بار بود
شب آشیان چبچله ی خنجر
بیمار بود
فریاد آفتاب را نشنید
تردید آفتاب را شب
گاهی که می کشاند او را
در خندق افول ندید
دست سیاه دشمن در آستین دوست
از کوچه های نخل
از گاو رو ی گلناک
از باد می گذشت
ناگاه باد
از چرخش ایستاد
خاک آفتاب را نفرین کرد
شن زیر قطره های درشت خون
نالید
و نخل های منقلب از وحشت
در انتهای تپه ی ویران خم شد
……..
و قایق شرور
در امتداد فاجعه پارو زد

قایق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *