یک آسمان ستاره
۱۲ اسفند ۱۳۹۳
خانه های قـدیمـی
۱۳ اسفند ۱۳۹۳

دمی با فصیح الزمان رضوانی

همه هست آرزویم که ببینـــم از تو روئی
چه زیان ترا که من هم برسم به آرزوئی؟
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگوئی
به ره تو بسکه نالم، زغـــم تو بسکه مویم
شده ام زناله نا ئی، شده ام ز مویه موئی
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار موئی
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی؟
چه شود که کام جوید، زلب تو کـــــــامجوئی؟
شود اینکه از ترحم، دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلوئی؟
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خمّ می سلامت، شکند اگـــــــر سبوئی
همه موســــم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جوئی
ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجـــــــدم بخواند
رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک کوئی
نه وطن پرستی از من به وطن نموده یادی
نه زمن کسی به غربت بنموده جستجـویی
بنموده تیره روزم ستم سیاه چشمـی
بنموده مو سپیدم صنم ســـــپید رویی
نظری به سوی رضوانی دردمنــد مسکین
که به جز درت ندارد نظری به هیچ سویی
فصیح الزمان رضوانی

1002518_479242758832619_83719668_n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *