تجلي گه خـود كـرد خـــدا ديــده مـا را
در اين ديده درآييد و ببينيد …..خـدا را
خـدا در دل ســودا زدگانست ….بجوئيد
مجوييد زميـن را ……و مپوييد سمـا را
بلا را بپرستيم ….و به رحمـت بگزينيم
اگر دوسـت پسـنديد،…. پسـنديم بلا را
طبيــبان خداييم…. و بـه هـر درد دواييم
به جايي كه بود درد…. فرستيم دوا را
مبنديد در مـرگ و ز مـردن مگريزيد
كه مـا بـاز نموديم در دار بقـــا را
حجاب رخ مقصود من و ما و شماييد
شماييد ببينيد مــن و مـا و شمــا را
صفاي اصفهاني،