حاجی فیروز از منظری دیگر
۲ فروردین ۱۳۹۶
مسافر
۳ فروردین ۱۳۹۶

بهارانه

بهارانتان خجسته…………..

نام مادرم ، بهار است. و ما دوازده فرزنديم. خواهر بزرگم، فروردين و برادر کوچکم،
اسفند است. پدرم، بازگشته است، پيروز و عمويم نوروز، پيش ماست.
و مادر به شکرانه اين شادماني، سفره اي مي چيند و جشني مي گيرد.
اولين سين سفره ما سيبي سرخ است که مادر آن را از شاخه هاي دورِ آفرينش چيده است
، آن روز که از بهشت بيرون مي آمد.

295632_iBfrcTtu


ما آن را در سفره مي گذاريم تا به ياد بياوريم که جهان با سيبي سرخ شروع شد؛ همرنگ عشق.
مادر سکه هايي را در ظرف مي چيند، سکه هايي از عهد سليمان را،
سکه هايي که به نام خدا ضرب خورده است و مي گويد:
باشد که به ياد آوريم که تنها خدا پادشاه جهان است
و تنها نام اوست که هرگز از سکه نمي افتد و تنها پيام آوران اويند که بر هستي حکومت مي کنند
و سکه آنان است که از ازل تا ابد، رونق بازار جهان است.
مادر به جاي سنبل و به جاي سوسن، گياه سياووشان را بر سفره مي گذارد،

سنبل

که از خون سياوش روييده است. اين سومين سين هفت سين ماست.
تا به يادآوريم که بايد پاک بود و دلير و از آتش گذشت.
و بدانيم که پاکان و عاشقان را پرواي آتش نيست.
مادر مي گويد: ما عاشقي مي کنيم و پاکي، آنقدر تا سوگ سياووش را به شور سياووش بدل کنيم.
و سين چهارممان، سرود سروش است تا از سبزپوشان آسمان يادي کنيم
و ياري بخواهيم که جهان اگر سبز است، از سبزي آنان است و هر سبزه
که هر جا مي رويد از ردّ پاي فرشته اي است که پا بر خاک نهاده است.
مادر، تنگ بلور را از آب جيحون پر مي کند و ماهي، بي تاب مي شود.
زيرا که ماهيان بوي جوي موليان را مي شناسند.
و ما دعا مي کنيم که آن ماهي از جوي موليان تا درياي بيکران، عشق را يکريز شنا کند.
مادر مي گويد: ما همه ماهيانيم بي تاب درياي دوست.

 

3

مادر، پري از سيمرغ بر سفره مي گذارد تا به يادمان بياورد که سفري هست
و سيمرغي و کوه قافي و ما همه مرغانيم در پي هدهد.
باشد که پست و بلند اين سفر را تاب بياوريم که هر پرنده سزاوار سيمرغ است.
مبادا که گنجشکي کنيم و زاغي و طاووسي، که سيمرغ ما را مي طلبد.
مادرم، شاخه اي سرو بر سفره مي نشاند که نشان سربلندي است
و مي گويد: تعلق بار است، خموده و خميده تان مي کند. و بي تعلقي سرافرازي.
و سرو اين چنين است، بي تعلق و سرفراز و آزاد. باشد که در خاک جهان سرو آزاد باشيم.
سين هفتم هفت سين مان، سرمه اي است از خاک وطن
که مادر آن را توتياي چشمش کرده است. ما نيز آن را بر چشم مي کشيم

و از توتياي اين خاک است که بينا مي شويم و چشم مان روشن……

عرفان نظر آهاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *