چقدر فاصله است از من تا تو…
قبلا با سر می آمدم به سویت، حالا حتی پاهایم جوابم می کنند!
چقدر شیرین بود آن زمان که مدام بالا می رفتم، بالا و … بالاتر…
هرجا که می رسیدم،
تو را که می دیدم؛
همه ی زمین و زمان را نگه می داشتم،
توقفی می کردم،
آخر می خواستم با همه ی دل و جان نظاره ات کنم.
هی می دیدمت….هی می دیدمت…..
کم می آوردم!
چقدر شیرین بود آن زمان که پیش تو کم می آوردم؛
آن قدر بالا می رفتم که….
دنبال جایی بودم که به تو ببازم…
به تو که می باختم….آرام می گرفتم.
دیگر فقط تو بودی و آرامش…
خدایا؟
چقدر بی هوا نزدیک می شوی….