عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا …
۲۳ خرداد ۱۳۹۶
مترسک
۳۱ خرداد ۱۳۹۶

گفتمش ای دوست، دوست!

در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوست
گفت در آن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست، دوست
گفت اگر دوستی! از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست، دوست

11933421_936920563046385_4608574733742646253_n
گفت در آن آب و گِل، دیده ام از دور دل
او به چه امّید زیست؟ گفتمش ای دوست، دوست
گفتمش این هم دمی است، گفت عجب عالمی است
ساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست
در چو به رویم گشود، جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکی است، گفتمش ای دوست، دوست!
    « معینی کرمانشاهی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *