مهربانی بالاترین است
۱۲ شهریور ۱۳۹۴
می توان عاشق بود
۱۲ شهریور ۱۳۹۴

چه کنم که مِی پرستم

 

ز شراب بوسه های تو هنوز مستِ مستم
تو ببین چقدر مستم، که سبوی مِی شکستم

چو لبان بوسه خواهت اثر ِ شراب دارد
دل اگر به مِی ببندم به خدا که پَستِ پَستم

11781622_964729663577305_8101890916226972249_n

پس از این کسی نبیند به کفم پیالۀ مِی
دگرم به مِی چه حاجت چو گرفته ای تو دستم

بخدا که جان مایی مرو از تنم تو ای جان
که ز بودِ توست بودم که ز هستِ توست هستم

بنگر ز فرط مستی ره خانه را ندانم
تو بیا بگیر دستم که دگر ز پا نشستم

به کف صبا میفشان سر زلف شام رنگت
که به تار تار ِ مویت همه عمر خویش بستم

11742683_966742003376071_5847660688504072723_n

مکنم تو منع زاهد پس از این ز مِی پرستی
نگهش مِی و لبش مِی چه کنم که مِی پرستم
هما میرافشار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *