چه میگذرد درشهر ی که مردمانش تنها در تکرار واژه ها عریانند
ودربستر حقایق کور می روند …
جملگی غریبه اند …
غریبه هایی که هزاران سال است قصه بودن های پوشالی را برای هم تکرار می کنند …
چه اندوه بی پایانیست
این زنجیرهای تکرار که حلقه هایش را در باورمان قفل زده اند …
وهر لحظه بر ان حلقه وگره ای محکم تر میزنند
در این شهر که مردگان ،
زندگان را غسل تعمید می دهند…
همه چیز تکرار است وتکرار است وتکرار ………
ومن از تکرا بیزارم
****پیر وایز سمنی ***