یادم باشد
۱۴ آذر ۱۳۹۳
جاده..راه ..سفر
۱۵ آذر ۱۳۹۳

نیایش

حست ميکنم
نه نزديکتر به رگهايم بلکه در رگهايم …
حست ميکنم نه آن دور
نه در آسمان نه در کعبه بلکه در دستانم..
..حست ميکنم …در قلبم در زبانم درچشمانم ..
.تو اينجايي ای ،هميشه …. , از اول بودی .الان هستی وهمیشه خواهی بود
بودن از توست
ومن در ناکجا ابادم ….
ای هميشه حاضر …ومن همیشه غايب…
تو وفاکردي باصدجفايم ومن جفاکردم باصد وفايت
واینک باز گشتم ..با سری افکنده ..ولی دلی امیدوار
دریاب مرا..واغوش بگشا ..
سر بر استانت نهم .در اغوشت جای گیرم
از شراب مهرت مرا بنوشان
تا قیامت مست شوم ودر مرگم حیاتی جاودانه گیرم

وچون قطره ای در دریای بیکران  تو مستحیل شوم .

نیایش دسکتاب پرویز1391 (8)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *