من مست شدم زاهد از باده خمخانه
یک جام دگر دارم سرمست شوی یا نه؟
از ما دو کدامین را تا دوست به خود خواند
من عاشق و دیوانه تو عاقل و فرزانه
آنرا که تو مفتونی صد دانه و یکرشته است
وانرا که منم مجنون صد رشته و یکدانه
من بیدل و میخواره دل عاشق و پا برجا
دل بر سر پیمان رفت من بر سر پیمانه
سودی ندهد زاهد،تو دانی و من دانم
این زهد و ریا بگذار،رو آر بمیخانه
فردا که سر آید عمر،ما هر دو بغم میریم
تو در غم جان میری،من در غم جانانه
“توحید شیرازی-میرزا اسماعیل”