امشب دلآرامم کجاست؟
۲۵ آبان ۱۳۹۶
درختان با هم صحبت ميکردند ،
۲۶ آبان ۱۳۹۶

من فقط چشم گذاشتم

کودکی مان
من فقط چشم گذاشتم و تو رفتی که پنهان باشی
بیدار که شدم ,نبودی نه از تو خبری مانده بود ونه ازخواب خوبم اثری
تمام کوچه هاررا گشتم دوباره و دوباره

photo_2017-08-15_22-26-44
از تمام عبور عابران نشانی ات را جو یا شدم
از سهراب حتی سراغ خانه دوست داستنی تو را گرفتم
از فروغ و زمستان سردش
از کاشفان فرتن شوکران
از ری را ,که راه خانه ام را گم کرده ام
من از سکوت ساده حتی سکوت سایه نشانت را جستم
یک بازی ساده یک پریدن ساده تر از آنهمه کودکی مان دور کرد
مگر قراراینگونه بازی کودکانه بود؟
آنگونه پریدن را ما نمی خواستیم واینگونه طی شدن را و عبور روزان مان را
اینگونه طی شدن لحظه ها را
آخر خیال نمی کردیم بزرگ می شویم و ناعاشق
هرگز نمی پنداشتیم که این همه دروغ بیاموزیم
خیالمان یک پریدن کودکانه بود
یک عبور عاشقانه نه از کنار هم که باهم و برای هم بود
یک دیار ساده که وقتی تمام می شود در حسرت تکرارش نا آرام و بی قرار می شویم
رویای عاشقانه ما یک خدا حافظ کودکانه
یک بوسه بچه گانه و یک عاشقانه نادلگیر بود
تمام غمم مان یک صفحه مشق نانوشته بود
که تازه آن راهم فردایش کسی خط می زد و هرگز ندانستیم
که چرا باید کسی به راحتی اون همه مرارت نوشتن مشقهامون رو نادیده بگیرد
و بعد خط خطی اش کند
اما که کای به کار آنها نداشتیم
تمام کودکی مان را ساده بودیم
ساده می بوسیدیم , راهی می شدیم و دروغ و درد نمی فهمیدیم
چیزی شبیه سلام , حالت چطور است ؟
سلام
آآمدی
می آیی گرگم به هوا بازی کنیم…
من منتظرم..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *