چشمه ها خشکید و
دریا خستگی را دم گرفت.
آسمان افسانه ی ما را به دست کم گرفت.
جام ها جوشی ندارد
عشق آغوشی ندارد.
بر من و بر ناله هایم
هیچکس گوشی ندارد.
* * *
بازآ تا کاروان رفته باز آید.
بازآ تا دلبران ناز ناز آید.
بازآ تا مطرب و آهنگ و ساز آید.
پاگل افشانان نگار دلنواز آید.
بازآ تا بر در حافظ سر اندازیم.
گل بیفشانیم ومی در ساغر اندازیم.