صدای ساعت .صدای اب ….آب
تیک تیک و چک چک باز
در دوردست صدای گلوله ..با فرمان اتش
ودر نزدیگ رنگ سرخ خورشید با خون ماسیده
نگاه نگران و باز سکوت و باز بغض
من و تو و تقدیر
بهار زخمی و پائیز خونریز
دلها سرود غم می خوانند
وچشمها اشک غم می بارند
گوئی
به پای هر ساقه گل
هزاران زنجیر است
چون بر دستهای سرو های ازاد