بانو توئی…!!!
۱۴ آذر ۱۳۹۲
نگاهی به طنز در شعر حافظ1
۱۵ آذر ۱۳۹۲

شیرین ..وبیستون

باز این دل سرگشته من
یاد آن قصه شیرین افتاد:

بیستون بود وتمنای دو دوست
آزمون بود وتماشای دو عشق

در زمانی که چو کبک،
خنده می زد «شیرین»؛
تیشه می زد«فرهاد»!

نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،
نتوان گفت ز بیدردی«شیرین» فریاد

کار «شیرین» به جهان شور بر انگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!

کار فرهاد بر آوردن میل دل دوست
خواه با شاه در افتادن وگستاخ شدن

خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست؟

که نه تنها شیرین،
بی نهایت زیباست؛
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست:

جان، چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج، بسی،

تب تابی بودت هر نفسی،
به وصالی برسی یا نرسی!
سینه بی عشق مباد!!!!!!!

خسرو وشیزین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *