در سنگر
۲۷ دی ۱۳۹۳
در جاده های خلوت شهر
۲۸ دی ۱۳۹۳

سهم من از عشق ..سهم من از تو

سهم من از عشق ..سهم من از تو
همین دست های سرد تنهایم است
که  حتی برای پاک کردن بخار روی هر آینه ای هم اتفاق لرزانیست..
.چیزی نگو مسافر مغموم سطر ها! بگذار صدایم هم آرام آرام بلرزد…
شاید با صدای ان

غریو شکستن دلم به گوش کسی نرسد
وبغض حق نداشته باشد ..رعد اسا بترکد
نه ..کو گوش شنوا …؟؟؟
کو دست گرم که

دو دست در یک جیبب در هم گره خورد
مسافر مغموم ..من
بگذار چشمانم اهسته راز های نگفته اش را به جاده ببخشد
وشاید سهمی هم به مه
سهم من از عشق …!!!!مگر عشق هم سهمی دارد؟

چاده پرویز 1391 (7)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *