یکی بیاید دستم را بگیرد
۱۳ تیر ۱۳۹۷
حالیا قصه خراسان است
۱۳ تیر ۱۳۹۷

سلام بهار گیسو


دلم گرفته است
نامه ای نوشته ام
چند خطی از سر دلتنگی و بی حوصلگی
آخر دردهایم که ؛ یکی دو تا نیست
تلنباری از قساوت این روزگار سیاه
سلام بهار گیسو
پریشانی رشته های اندیشه ام
حیران است تا ناکجا آباد این دنیا
شعرهایم را کسی نمیخواند
بی مشتریست این روزها کالای عشق
حرف از دل ؛ که میزنی
دیوانه ات می خوانند
باور میکنی
این روزها
پروانه به سنجاق میکشند و
به دیوار می کوبند
بهار گیسو
می دانی این روزها باغ دلم را
پروانه ای پر نمی زند
آخر بر این کویر ؛ سالهاست
بارانی نباریده است
و عجب که ؛ شرح این آشفتگی
داستان این روزهای حوادث است!!!
آه بهار گیسو
روزگار غریبیست
همچون غربت چاه ویل
دلم گرفته است
نامه ای می نویسم
چند خطی از سر دلتنگی و بی حوصلگی
دردهایم که یکی دوتا نیست
تلنباری از غم های امروزی
بهار گیسو
اگرروزی گذارت به اینجا افتاد
برایم خرده عشقی سوغات بیاور
آخر اینجا ؛ مرداب دلهای گرفته است !!!
———————–

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *