جادوی عشق
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
قطره عسل
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

سراب

آفتاب است و بیابان چه فراغ
نیست در آن نه گیاه و نه درخت
غیر آوای غرابان دیگر
بسته هر بانگی از این وادی درخت
در پس پرنده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور
سیاه

47387
چشم اگر پیش رود می بیند
آدمی هست که می پوید راه
تنش از خستگی افتاده ز کار
بر سر و رویش بنشسته غبار
شده از تشنگی اش خشک گلو
پای عریانش مجروح ز خار
هر قدم پیش رود پای افق

دریا وکشتی (138)
چشم او بیند دریایی آب
اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می
بیند خواب
زنده یاد سهراب سپهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *