دوش پیری
۲۳ مرداد ۱۳۹۴
من مستم و دل خراب
۲۳ مرداد ۱۳۹۴

ساقیا

ساقیا
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده‌ی گلفام را

11831693_286390424864608_5997997161248158647_n
زاهدان را چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست
هر که از اول تصور میکند فرجام را
من ببوی دانه‌ی خالش بدام افتاده‌ام
گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را

11015479_1608790489371388_2336133214340841732_n

هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست
بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را
شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق
چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را
گر بدینسان بر در بتخانه‌ی چین بگذرد
بت‌پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را
بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک
هم بلطف عام او امید باشد عام را
چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست
حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *