ناله به دل شد گره ، راه نيستان كجاست؟
خانه قفس شد به من طرف بيابان كجاست؟
اشك به خونم كشيد ، آه به بادم سپرد
عقل به بندم فگند ، رخنهء زندان كجاست؟
گفت پناهت دهد ، در ره آن خاك شو
آنكه شدم در رهش خاك بگو آن كجاست؟
روز به محنت گذاشت ، شام به غم شد سحر
ساقي گلچهره كو، نعرهء مستان كجاست؟
در تف اين باديه، سوخت سراپا تنم
مزرعم آتش گرفت ، نم نم باران كجاست؟
موج نلرزد برآب، غنچه نخندد به باغ
برگ نجنبد به شاخ ، باد بهاران كجاست؟
خوب و بد زنده گي ، بر سر هم ريختند
تا كند از هم جدا ، بازوي دهقان كجاست؟
برق نگه خيره شد ، شوق ز دل رخت بست
خانه پر از دود شد مشعل رخشان كجاست؟
ناله شدم، غم شدم، من همه ماتم شدم
آن دل خرم چه شد، آن لب خندان كجاست؟
استاد خلیل الله خلیلی افغانی