من هـر چه دیدهام ز دل و دیدهام کنون
از دل ندیدهام هـــــــــمه از دیده دیدهام
آه دهن دریده مـــــــــــرا فاش کرد راز
او را گنــــــاه نیست، منش برکشیدهام
اول کسـی که ریخته است آب روی من
اشک است کش به خون جگر پروریدهام
عمری بدان امید که روزی رســم به کام
سودای خــــــــــــام پختهام و نا رسیدهام
تا مهـــــــــر ماه چهره تو در دلم نشست
از مهر و ماه،مهـــــــــــــــــر بکلی بریدهام
عشقت به جان خریدم و قصدم به جان کند
بر جان خویش دشمن جــــــــان را گزیدهام
بازا که در غـــــــــــــــم تو به بازار عاشقان
جان را بداده و غـــــــــــــم عشقت خریدهام
شیدا صفت شراب غمت خوردهام بســــی
لیکن ز باغ وصــــــــــــــل تو یک گل نچیدهام
گویند بوی زلف تو جــــــــــــان تازه میکند
سلمان قبول کن که من از جـــــان شنیدهام
سلمان ساوجی