دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه ……که اندوهگساران همه رفتند
فریاد که گنجینهطرازان….. معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
ملک الشعرا بهار