در ميكده ام ؛ چومن بسي اينجا هست
مي حاضر و من نبرده ام سويش دست
بايد امشب ببوسم اين ساقي را
اكنون گويم كه نيستم بيخود و مست
در ميكده ام ؛ دگر كسي اينجا نيست
واندر جامم دگر نمي صهبا نيست
مجروحم و مستم و عسس ميبردم
مردي ، مددي ، اهل دلي ، آيا نيست ؟
مهدي اخوان ثالث