من آن ناخوانده آوازم
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
شقایق داغدار
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

داستان غم انگیز

داستان غم انگیزی است 

دستی که داس را برداشت
همان دستی بود که یک روز در مرزعه گندم کاشت

گندمزار

نگاهی که ترا بدرقه کرد
همان نگاهی بود که ترا بخود خواند

وکاه های سر مترسک را
همان کلاغی  پراکند که مترسک عاشق او شده بود

مترسک (1)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *