دل بستن به سایه ها
۱۶ تیر ۱۳۹۴
تنها باد
۱۷ تیر ۱۳۹۴

جامم تهی است ساقی

جامم تهی است ساقی ، امشب بیا صفا کن
جامی بریز و جانم ، جام جهان نما کن

11709486_10207749318033846_5133921416604919923_n

ای من فدای دستت ، وان چشم نیم مستت
امشب مرا به مستی ، از خویشتن جدا کن

زان آب آتش آلود ، آتش به هستیم زن
وز قید و بند هستی ، یک لحظه ام رها کن

ای ماه سرو بالا ، وی سرو ماه سیما
هجرت بلای من شد ، آزادم از بلا کن

یکدم به مهربانی ، بگشا گره ز ابرو
سر نه به سینه ی من ، گیسو به ناز وا کن

77 (39)

از آن دو چشم خونریز ، وان قامت بلا خیز
شوری به جانم افکن ، هنگامه ای به پا کن

عمر من و تو ای گل ، چندان وفا ندارد
در این دو روز فرصت ، ای بی وفا ، وفا کن

بیگانه ام کن از خویش ، دیوانه ام کن از عشق
در خون بکش بسوزان ، بیداد کن ، جفا کن

روزی که لاله سرخ ، روید ز تربت ما
زانجا اگر گذشتی ، آنروز یاد ما کن

خندان به بزم اغیار ، پروانه سوز گشتی
بر روز تیره ی خود ، ای شمع گریه ها کن

جان « اطهری » ندارد ، در راه دوست قدری
این جان بی بها را ، در پای او فدا کن

علی اطهری کرمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *