کاریکلماتور پرویز شاپور 2
۱۳ خرداد ۱۳۹۴
نامه ای از یک زن
۱۴ خرداد ۱۳۹۴

تبر

…تبربه پشت درخت جوان فرودآمد
چنان گریست که هیزم شکن پشیمان شد
به خویش گفت :از این روزی سیاه چه سود؟
دریغ!چند توان خوردنان خون آلود ؟
درخت گفت: بزن گریه ام زجور تو نیست
شکایت از تو ندارم حکایت دگری است !
مرا گلایه از این تند تیز چالاک است
که دسته تبر از ماست!
جگر زجور جگر گوشه ای مرا چاک است!…..
تبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *