اوراق شعر ما رابگذار تا بسوزند
لب های باز ما رابگذار تا بدوزند
بگذار دستها رابر دستها ببندند
بگذار تا بگرئیم بگذار تا بخندند
بگذار هر چه خواهندنجوا کنان بگویند
بگذار رنگ خون رابا اشکها بشویند
بگذار تا خدایان دیوار شب بسازند
بگذار اسب ظلمت بر لاشه ها بتازند
بگذار تا ببارندخونها ز سینه ی ما
شاید شکفته گردد گلهای کینه ی ما
نصرت رحمانی