ازخودکه می گریزی،
۱۳ تیر ۱۳۹۴
نَگــذار
۱۴ تیر ۱۳۹۴

بخشا، که به لب رسید جانم

    • جانا، نظری که ناتوانم..بخشا، که به لب رسید جانم
    • دریاب، که نیک دردمندم….بشتاب، که سخت ناتوانم
    • کاردکی جدید (27)
    • من خسته که روی تو نبینم..آخر به چه روی زنده مانم؟
    • گفتی که: بمردی از غم ما…تعجیل مکن که اندر آنم
    • اینک به در تو آمدم باز….تا بر سر کوت جان‌فشانم
    • افسوس بود که بهر جانی…از خاک در تو بازمانم
    • مردن به از آن که زیست باید…بی‌دوست به کام دشمنانم
    • چه سود مرا ز زندگانی….چون از پی سود در زیانم؟
    • از راحت این جهان ندارم..جز درد دلی کزو بجانم
    • بنهادم پای بر سر جان..زان دستخوش غم جهانم
    • کاریم فتاده است مشکل..بیرون شد کار می‌ندانم
    • درمانده شدم، که از عراقی…خود را به چه حیله وارهانم؟

      کاردکی جدید (6)

    • از عراقی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *