…قطره های باران به آرامی از شانه هایم پایین می روند
…
باران روی تمام بدنم نشسته است
باران شدید می شود
لباس بر اعضای بدنم می چسبد
…مثل زندانی که برای بوییدن آزادی صورت خود را به میله های زندان می چسباند، بدنم خود را به لباسها می چسباند
…
یک رعد
…و ناگهان باران بند میاید
…و احساس آرامش مطلق
فری ناز اریان فر