برقم که بعد درخشیدن ، از من سکوت نمیزیبد
غوغای رعد ز پی دارم ، فارغ ز کار نخواهم شد
تیری که چشم مرا خسته ست ،بر کـُشتنم به خطا جَسته ست
«بر پشت زین» ننهادم سر ، اسفندیار نخواهم شد
گفتم : از آنچه که باداباد ، گر اعتراض و اگر فریاد
ـ «تنها صداست که میماند» ، من ماندگار نخواهم شد
در عین پیری و بیماری ، دستی به یال سمندم هست
مشتاق تاختنم؛ گیرم دیگر سوار نخواهم شد
سیمین بهبهانی